یکی از اصلی‌ترین چالش‌های کسب و کار در دنیای امروز، پیچیدگی بیش از حد ساختارها و فرایندهای بازاریابی به دلیل به وجود آمدن روش‌ها و راهکارهای مختلف هست؛ به همین دلیل قطار توسعه هر بیزنسی در طول سفر شگفت انگیزش باید از ایستگاهی به اسم مشاوره کسب و کار رد بشود. 

در اوایل سال 1390، زمانی که به عنوان چند نفر کارشناس کم تجربه ، در تیم های بازاریابی بعضی از شرکت‌های بزرگ حال حاضر کشور فعالیت می کردیم، دغدغه مشترکی در ذهن همه ما وجود داشت؛ تفکر اشتباه و دید ناقص در رابطه با علم حساس و پیچیده بازاریابی و برندینگ، در لایه های مدیریتی سازمان‌ها.
اصلی ترین عاملی که به این وضعیت دامن می‌زد، برگزاری همایش های خوش رنگ و لعاب با محتوای به شدت زرد بود؛ همایش هایی که یک هدف واحد یعنی “فروش بلیط بیشتر، برای کسب درآمد” داشتند.

البته مدیران ارشد شرکت‌ها هم تقصیری در رابطه با این موضوع نداشتند، چون کسی نبود که در مورد این قضیه مطلع‌شان کند.

یکی دو سال بعد، وضعیت از این هم حاد تر شده بود، حداقل برای ما. اکثر ما در موقعیت‌های مدیریتی شرکت‌ها فعالیت می‌کردیم و با چالش ساختن تیم روبرو بودیم. البته نه هر تیمی، تیمی که با اهداف سازمان همسو بوده، نیازها را به صورت کامل رفع کند و با شرایط فعلی سازمان هم همخوانی کامل داشته باشد؛ چیزی فراتر از یک مسکن که فقط به صورت موقت دردی از کار مجموعه رفع می‌کند.

همین چالش بود که باعث شد تلاش کنیم، یک تیم مشاوره تشکیل داده و در کنار عمیق شدن در موارد مرتبط با شناخت نیروهای مناسب بخش های مختلف، با بررسی های علمی قابل پیاده سازی (البته با حفظ نگاه بلند پروازانه)، در عین حفظ صداقت به مدیران شرکت کمک کنیم تا به شکلی خلاقانه و موثر برای کسب و کار و برند خود تصمیم گیری کنند.